جدول جو
جدول جو

معنی داغدار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

داغدار کردن
(یِ کَ گِ رِ تَ)
نشان دارکردن، نشان داغ نهادن بر کسی یا حیوانی، لکه دار کردن. رنگ خلاف رنگ اصلی متن بر آن پدیدآوردن، معیب کردن. (از آنندراج) ، مصاب کردن بمرگ یا کشتن عزیزی یا فرزندی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
پراکنده ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دار دار کردن
تصویر دار دار کردن
داد و فریاد کردن، سر و صدا راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادار کردن
تصویر پادار کردن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
دیر پاییدن و ثبات داشتن. (برهان) ، بانگ و فریاد راه انداختن. رجوع به داردار شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ رَ کَ دَ)
کنایه از دیر داشتن و مدارا کردن بود. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
بر انگیختن، مجبور کردن باجرای امری ملزم ساختن، باز داشتن منع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
مجبور کردن، ناچار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داردار کردن
تصویر داردار کردن
((کَ دَ))
به صبر و درنگ واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
((کَ دَ))
تحریک کردن، برانگیختن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
((کَ دَ))
متفرق کردن، پریشان ساختن، خرد کردن، درب و، خرد و پریشان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
Coerce, Compel, Impel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
contraindre, obliger, pousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zorlamak, harekete geçirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
บังคับ , บังคับ , กระตุ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
memaksa, mendorong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
לאלץ , להכריח , לדחוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
強制する , 駆り立てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
强迫 , 推动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
kulazimisha, kusukuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
강요하다 , 몰다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zmuszać, popychać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
বাধ্য করা , অনুপ্রাণিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
मजबूर करना , मजबूर करना , प्रेरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
costringere, obbligare, spingere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zwingen, antreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
dwingen, aandrijven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
примушувати , змушувати , спонукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
принуждать , заставлять , побуждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coaccionar, obligar, impulsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coagir, obrigar, impulsionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
مجبور کرنا
دیکشنری فارسی به اردو